" پژواک " ، " آرام "

با خودم عهد کرده بودم...
در دل شلوغی‌ها گم نشوم،
فقط کارم را بکنم؛
بی‌حرف، بی‌حاشیه، بی‌دل‌دادگی.

اما نشد...
همه‌چیز، هیچِ محض بود.
و ناگهان به خودم آمدم
و دیدم تمامِ من،
«تویی».

نمی‌دانم
"منِ" تاریک درونم را صدا کردی،
یا "منِ" خوبم را بوسیدی.
اما هر چه هست—
در اوجِ رنج،
با تو آرامشی دارم
که از جنس زمین نیست.

از اینجا رونده، از اونجا مونده

شنبه, ۷ ارديبهشت ۱۴۰۴، ۰۷:۱۳ ق.ظ

درخت، سرما رو تاب نمیاره

ولی می‌دونه زمستون که برسه، وقت خوابه.

آدما هم همین‌طورن؛

گاهی می‌دونن مخاطبشون رو فلان روزِ خاص نمیبینن

و ذهن، برا نبودنش آماده‌ست...

اما اگه اون روز، بیشتر طول بکشه

دلشون تنگ می‌شه

پژمرده می‌شن.

 

امان از قلب های ممنوعه...

امان از دوست داشتن‌های پذیرفته‌نشده‌ی بی‌وصل...

از اونایی که مخاطبت هم می‌گه: "برو بابا، تمومش کن..."

۰۴/۰۲/۰۷ موافقین ۰ مخالفین ۰
پژواک

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">