" پژواک " ، " آرام "

با خودم عهد کرده بودم...
در دل شلوغی‌ها گم نشوم،
فقط کارم را بکنم؛
بی‌حرف، بی‌حاشیه، بی‌دل‌دادگی.

اما نشد...
همه‌چیز، هیچِ محض بود.
و ناگهان به خودم آمدم
و دیدم تمامِ من،
«تویی».

نمی‌دانم
"منِ" تاریک درونم را صدا کردی،
یا "منِ" خوبم را بوسیدی.
اما هر چه هست—
در اوجِ رنج،
با تو آرامشی دارم
که از جنس زمین نیست.

وقتی که نیستی

جمعه, ۱۰ خرداد ۱۴۰۴، ۰۸:۴۰ ب.ظ

از راه که می‌رسه،

نفس توی سینه‌ت می‌شکنه

و می‌فهمی...

مثل وقتایی که باد پاییزی

به شاخه‌ها می‌زنه

و برگ‌ها زرد می‌شن و می‌ریزن،

یه‌هو دلت می‌گیره

و دوباره باید صبوری کنی...

 

آره،

تعطیلی‌ها رو می‌گم.

رسیدنشون غم‌انگیزه...

همون روزایی که به‌جای دیدنت،

وعده‌ی نبودنت رو می‌دن.

روزای تعطیل این‌طورین دیگه...

یه جور انتظار بی‌ثمر.

 

و من،

هر بار که تقویم رو ورق می‌زنم

و چشمم می‌افته به تعطیلیِ بعدی،

یه دردِ بی‌صدا،

یه لبخندِ بی‌رمق،

و یه دلِ پر از تو

همه‌ش توی دل یه روز خلاصه می‌شن...

 

همون روزای ندیدنت.

۰۴/۰۳/۱۰ موافقین ۱ مخالفین ۰
پژواک

نظرات  (۱)

سلام و درود 

انشالله که روزهاتون پر باشه از دیدن ها

حتی روزهای تعطیل

پاسخ:
سلام.
🙏🙏

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">