" پژواک " ، " آرام "

با خودم عهد کرده بودم...
در دل شلوغی‌ها گم نشوم،
فقط کارم را بکنم؛
بی‌حرف، بی‌حاشیه، بی‌دل‌دادگی.

اما نشد...
همه‌چیز، هیچِ محض بود.
و ناگهان به خودم آمدم
و دیدم تمامِ من،
«تویی».

نمی‌دانم
"منِ" تاریک درونم را صدا کردی،
یا "منِ" خوبم را بوسیدی.
اما هر چه هست—
در اوجِ رنج،
با تو آرامشی دارم
که از جنس زمین نیست.

تو همون صدای شُر شُر آبی

يكشنبه, ۸ ارديبهشت ۱۴۰۴، ۰۸:۲۸ ب.ظ

بعضی چیزا یه مسیر ساده رو خاص می‌کنن.
مثلاً چرا خیلیا عاشق راه رفتن کنار رودخونه‌ان؟
مگه غیر از خستگی و درد پا چیز دیگه‌ای داره؟
نه...
اما صدای شرشر آب، بوی خنک باد، صدای پرنده‌هایی که اون دور دورا چهچه می‌زنن...
همیناست که به راه رفتن ارزش میده.
همیناست که خستگی رو قشنگ می‌کنه.

آدما هم همینطورن.
بعضیا خودشون یه دنیا معنا دارن.
بودنشون، مثل صدای آب کنار راهه.
مثل نسیمی که یهو میاد و خستگی رو از تنت می‌گیره.
مثل وقتی که پاهای خسته‌تو میذاری تو آب خنک رودخونه...

بی‌اونا، همه چی هست...
همه شاید به ظاهر شاد باشن، ولی خودشون ته دلشون می‌دونن...
یه چیزی همیشه کمه.
یه چیزی که بدونش، زندگی فقط گذر روزاست.

این آدما...
اگه حتی فقط یه روز نباشن،
خنده‌هامونم شارژشون تموم میشه و آلارم خطا میده...

اینا دقیقاً همونان که باید بهشون بگی:
لعنتی نرو...

۰۴/۰۲/۰۸ موافقین ۲ مخالفین ۰
پژواک

نظرات  (۲)

لعنتی  نرو

سلام زیبا بود

و امیدوارم که برای همه بمانند 

پاسخ:
سلام
ممنونم

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">