آدمایی که دیگه خودشون نیستن
رفیقم میگفت : وقتی با یک ستاره شناس رفت و آمد داشته باشی،
کم کم به فضا و آسمون علاقه پیدا میکنی..
اگر با یک ریاضیدان رفیق بشی، به اعداد علاقمند میشی...
یعنی با هر کسی رفت و آمد کنی و هم صحبتش بشی.
کم کم بهش شبیه میشی...
و این شبیه شدن رو دارم به وضوح توی محیط کارم میبینم.
آدمایی که اوایل شجاع هستند و خلاق،
اما با گذر زمان مطیع میشن و مثل یک ربات که فقط دستورات رو اجرا میکنه.
روز به روز شبیه تر میشن به بالادستی...
حتی نشستن و حرف زدنشون شبیه رئیسشون میشه،
و بدتر اینکه از نظر شخصیتی و عزت نفس هم تغییر میکنن...
بقول اون نویسنده که میگفت :
" مهم اینه عادت کنیم که به چیزی عادت نکنیم "
نکته :
چیزی که ترسناک هست اینه که نمیدونم خودم چقدر تغییر کردم
برای همین باید نوشت ، تا یک جوری خودمون رو ثبت کنیم...تغییر همیشه بد نیست ، امیدوارم برای بهتر شدن و به سعادت رسیدن تغییر کنی و بهش برسی.