مقصد رسیدن نیست بلکه مسیره
دوشنبه, ۶ خرداد ۱۴۰۴، ۰۷:۰۹ ق.ظ
میگن آدم به وسوسهی حوّا سیب رو چید،
اما من یه باور دیگه دارم...
ماجرا وسوسه نبود،
قصهی دل بود،
قصهی نخواستنِ گریهی کسی که دوستش داری.
آدم سیب رو نخورد چون فریب خورد،
خورد، چون نمیخواست
نگاهِ شکستهی حوّا رو ببینه،
نمیخواست اشک توی چشمهاش بمونه،
نمیتونست دلِ حوّا رو بشکنه.
و این وسط،
هیچ فرشتهای نفهمید
که گناهِ آدم،
نه نافرمانی بود، نه طمع،
فقط عشق بود،
دوست داشتنِ بیپناه...
و هنوز هم،
درد، بیشتر از گناه،
تو خودِ دوست داشتنه...
واسه همینه که خدا
لذت عشق رو توی وصال نذاشت،
توی جنگیدن برای رسیدن گذاشت،
توی دلنگرونیها و خیالات،
توی قهر و آشتیها،
توی خواستن و بیمحلی دیدن...
انگار خدا هر کی رو بیشتر دوست داشته باشه،
بیشتر میذاره بسوزه...
سوختنی که صدا نداره و سکوتِ محضه.
۰۴/۰۳/۰۶
انگار خدا آدم رو از خودش هم دور کرد
طوری که انگار آدم خودش رو اولین بار توی چشمهای دوستش دید
و چقدر بغض کرد