" پژواک " ، " آرام "

با خودم عهد کرده بودم...
در دل شلوغی‌ها گم نشوم،
فقط کارم را بکنم؛
بی‌حرف، بی‌حاشیه، بی‌دل‌دادگی.

اما نشد...
همه‌چیز، هیچِ محض بود.
و ناگهان به خودم آمدم
و دیدم تمامِ من،
«تویی».

نمی‌دانم
"منِ" تاریک درونم را صدا کردی،
یا "منِ" خوبم را بوسیدی.
اما هر چه هست—
در اوجِ رنج،
با تو آرامشی دارم
که از جنس زمین نیست.

واقعا " تو " کی هستی؟

چهارشنبه, ۸ خرداد ۱۴۰۴، ۰۶:۴۹ ب.ظ

فلاسفه میگن

وقتی میگیم دستم درد میکنه

یعنی دستِ من..

پس من جسم نیستم و جسم بخشی از منه.

 

ولی یه سوال

اگر منِ وجودی آدم جسم نیست

چرا وقتی باهام چشم تو چشم میشه

دیگه از بُعد زمان و مکان خارج میشم؟

حتی درد و رنج هم برام بی معنی میشه..

 

چرا فقط ایستادن در کنارش، حالمو خوب میکنه

چرا وقتی صحبت میکنه، به حرفاش گوش نمیدم و ففط

به صداش گوش میدم

 

۰۴/۰۳/۰۸ موافقین ۱ مخالفین ۰
پژواک

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">