" پژواک " ، " آرام "

با خودم عهد کرده بودم...
در دل شلوغی‌ها گم نشوم،
فقط کارم را بکنم؛
بی‌حرف، بی‌حاشیه، بی‌دل‌دادگی.

اما نشد...
همه‌چیز، هیچِ محض بود.
و ناگهان به خودم آمدم
و دیدم تمامِ من،
«تویی».

نمی‌دانم
"منِ" تاریک درونم را صدا کردی،
یا "منِ" خوبم را بوسیدی.
اما هر چه هست—
در اوجِ رنج،
با تو آرامشی دارم
که از جنس زمین نیست.

دلتنگی های پنهانی

چهارشنبه, ۴ ارديبهشت ۱۴۰۴، ۰۵:۲۶ ب.ظ

بعضی دلتنگیا درد بیشتری دارن...

مثل تیغی که فرو رفته توی دستت و پیداش نیست،

از اون دلتنگیا که یک حلقه‌ اشک می‌شن توی چشمت،

ولی مجبوری بخاطرش لبخند بزنی و بگی: "نه بابا، حساسیت فصلیه..."

 

دلتنگی‌هایی که آروم آروم توی دلت جا می‌گیرن،

جوری که حتی خودت هم دیر می‌فهمیش.

 

تا یه روز…

به خودت میای و می‌بینی ازت چیزی نمونده.

نه اون خنده‌های قدیمی،

نه اون برق چشمات،

نه حتی صدای واقعیت.

 

دلتنگی،

حکایت همون قورباغه‌ست

که انداختنش توی یه قابلمه‌ آب سرد،

و یواش یواش زیرش آتیش روشن کردن…

نه جیغی زد، نه فرار کرد.

فقط تموم شد.

بی‌خبر.

بی‌صدا.

 

و تو فقط نگاه می‌کنی به خودت،

که چطور توی این دلتنگی، یواش‌یواش…

دیگه شبیه خودت نیستی.

 

و تو نمیدونی…

این دلتنگی

یک موهبته؟ یا رنج؟

 

۰۴/۰۲/۰۴ موافقین ۰ مخالفین ۰
پژواک

دلتنگی

نظرات  (۲)

۰۴ ارديبهشت ۰۴ ، ۱۷:۲۷ 💕 پسر خوب 💕

خییییییییییییلیییییییییییییییییی قشنگ

پاسخ:
ممنونم

آدمه گوشته و پوست و خون 

آدمه و فراموش می کنه

آدم چیز مهمی نیست

آدم اون درختیه که در نسیان ریشه داره

دلتنگی شاید ریشه رو بخشکونه اما 

آدم تموم میشه یه روز با یا بی دلتنگی

پاسخ:
شاید

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">