" پژواک " ، " آرام "

با خودم عهد کرده بودم...
در دل شلوغی‌ها گم نشوم،
فقط کارم را بکنم؛
بی‌حرف، بی‌حاشیه، بی‌دل‌دادگی.

اما نشد...
همه‌چیز، هیچِ محض بود.
و ناگهان به خودم آمدم
و دیدم تمامِ من،
«تویی».

نمی‌دانم
"منِ" تاریک درونم را صدا کردی،
یا "منِ" خوبم را بوسیدی.
اما هر چه هست—
در اوجِ رنج،
با تو آرامشی دارم
که از جنس زمین نیست.

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دوست داشتن» ثبت شده است

دوست داشتن،

شبیه سیله که می‌شوره، می‌بره

و وقتی تموم می‌شه، تو دیگه اون آدم قبلی نیستی.

یا شاید شبیه بارونه.

آروم، ولی عمیق که بوی تنتو عوض می‌کنه،

رنگ دلتو می‌شوره حتی اگه کوه باشی.

 

دوست داشتن،

همون "ماهِ" لعنتیه که پلنگو تا لبه‌ی پرتگاه می‌کشونه،

با نوری که نمی‌ذاره برگرده.

 

دوست داشتن،

اون تیریه که از کمان آرش رها شد

و هرچی بیشتر شیره‌ی جونشو گرفت، زمین بیشتری رو فتح کرد.

دوست داشتن

یعنی زخمیِ  خار بشی، حتی اگر هیچوقت به گل نرسی.

دوست داشتن

یعنی قدم زدن وسط جنگلی پر از رود و درخت،

پر از نسیم خنک و آواز پرنده،

جاده ای رویایی که منتهی میشه به برزخِ دلتنگی.....

 

دوست داشتن یعنی تمنای من و نادیده گرفتن های تو..

پژواک
۰۴ ارديبهشت ۰۴ ، ۱۹:۱۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر

 

زیباترین چیزی که خدا خلق کرده چیه؟

 

به‌نظرم شنیدن صدای بارون زیباست، دیدن خنده‌های بچه‌ها زیباست،

راه رفتن کنار رودخانه زیباست،

شنیدن آواز پرنده‌ها زیباست،

بوییدن گل‌ها زیباست،

و وزیدن باد میان درختان هم زیباست.

 

این‌ها بخشی از زیبایی‌هایی‌ان که خدا خلق کرده.

حتی وقتی به فکرت می‌رسه خودتو عمداً بندازی تا یکی بخنده، اونم زیباست...

چون اون لحظه هم بخشی از خلقت خداست.

 

اما فکر می‌کنم :

زیباترین چیزی که خدا خلق کرده " نگرانی" هستش

 

نگران بودن برای کسی که دوستش داری.

 

نگرانی یعنی قلبت رو گذاشتی جایی که چشم‌هات نمی‌بینه،

اما روحت با همه‌ی وجودش حسش می‌کنه.

 

و شاید خدا،

این حس رو گذاشت تا آدم یادش نره:

دوست داشتن فقط گفتنِ "دوستت دارم" نیست.

گاهی با یه نفسِ سنگین، با یه فکرِ نیمه‌شب،

با یه دعای زیر لب،

آدم عشقشو ثابت می‌کنه.

 

به‌نظرم نگرانی، واژه‌ی "من" رو تعریف می‌کنه.

اینکه بفهمی "من" بالاتر از جسم و روحه،

اونجایی که جسمت توی یه مکان خاص و کنار افراد زیادیه،

اما روح داره بهش جان می‌ده،

در حالی که تو، واقعاً اون‌جا نیستی.

و تمام حواس و ادراکت پیش کسیه که حتی چشات اونو نمی‌بینه

و در عین حال داری حسش می‌کنی.

 

نگرانی فقط یه حس نیست،

یه تعریف جدیده از "من"ه.

اون لحظه‌هایی که جسمت توی یه جمعه، کنار صدای خنده و حرف،

ولی انگار یه چیزی از تو کَنده شده...

تمامیِ "من"ت، پیش اونه.

جایی که چشم‌هات نمی‌بینن، ولی دلت می‌لرزه.

اونجاست که می‌فهمی "من" یعنی فراتر از بدن، فراتر از فکر.

یعنی جایی که ادراکت حضور پیدا می‌کنه،

حتی وقتی حضورت نامرئیه.

و چقدر عجیبه... اینکه بتونی حس کنی کسی رو،

بدون لمس، بدون صدا، بدون حضور...

فقط با دل.

پژواک
۰۲ ارديبهشت ۰۴ ، ۰۹:۳۵ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲ نظر

بابا لنگ دراز عزیزم

بعضی آدم‌ها را نمی‌شود داشت

فقط می‌شود یک جور خاصی دوستشان داشت؛

بعضی آدم‌ها اصلا برای این نیستند 

که برای تو باشند یا تو برای آن‌ها ...

 

اصلا به آخرش فکر نمی‌کنی

آن‌ها برای اینند که دوستشان بداری!

آن هم نه دوست داشتن معمولی نه حتی عشق؛

یک جور خاصی دوست داشتن که اصلا هم کم نیست.

این آدم‌ها حتی وقتی که دیگر نیستند هم در کنج دلت تا ابد یه جور خاص دوست داشته خواهند شد ...

 

از کتاب و انیمیشن : با با لنگ دراز

نویسنده : جین وبستر

پژواک
۰۹ فروردين ۰۴ ، ۲۱:۲۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر