" پژواک " ، " آرام "

با خودم عهد کرده بودم...
در دل شلوغی‌ها گم نشوم،
فقط کارم را بکنم؛
بی‌حرف، بی‌حاشیه، بی‌دل‌دادگی.

اما نشد...
همه‌چیز، هیچِ محض بود.
و ناگهان به خودم آمدم
و دیدم تمامِ من،
«تویی».

نمی‌دانم
"منِ" تاریک درونم را صدا کردی،
یا "منِ" خوبم را بوسیدی.
اما هر چه هست—
در اوجِ رنج،
با تو آرامشی دارم
که از جنس زمین نیست.

مثل نسیمی تو دل تابستون

چهارشنبه, ۱ خرداد ۱۴۰۴، ۰۹:۲۰ ب.ظ

آتیش وقتی کوچیکه،

با یه کپسول، با یه شیلنگ آب خاموش میشه...

ولی وقتی یه جنگل آتیش می‌گیره،

فقط بارونه که می‌تونه خاموشش کنه.

 

بعضی وقتا آدما با حرفاشون، با تهمت‌هاشون،

با داد زدن و قضاوتاشون،

اون‌قدر خستت می‌کنن

که انگار دارن جنگلِ وجودتو

درختای روح و روانتو

می‌سوزونن...

 

اون‌جاست که فقط

بارونِ حضورِ یه آدمِ خاص

می‌تونه خاموشت کنه

و دوباره شادابت کنه.

 

نه فقط برای من که دوسش دارم،

برای هر کسی که یه روز، یه جا

همکارش بوده، رفیقش بوده،

یا حتی فقط یه سلام باهاش رد و بدل کرده...

 

همه، اون بارونی بودنشو حس کردن...

اون آرومیِ نجات‌بخششو فهمیدن.

۰۴/۰۳/۰۱ موافقین ۰ مخالفین ۰
پژواک

نظرات  (۱)

۰۲ خرداد ۰۴ ، ۰۸:۴۵ 💕 پسر خوب 💕

عالی

پاسخ:
ممنون

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">