" پژواک " ، " آرام "

با خودم عهد کرده بودم...
در دل شلوغی‌ها گم نشوم،
فقط کارم را بکنم؛
بی‌حرف، بی‌حاشیه، بی‌دل‌دادگی.

اما نشد...
همه‌چیز، هیچِ محض بود.
و ناگهان به خودم آمدم
و دیدم تمامِ من،
«تویی».

نمی‌دانم
"منِ" تاریک درونم را صدا کردی،
یا "منِ" خوبم را بوسیدی.
اما هر چه هست—
در اوجِ رنج،
با تو آرامشی دارم
که از جنس زمین نیست.

سیب سرخی که شدی میوه ممنوعه ی من

سه شنبه, ۳ ارديبهشت ۱۴۰۴، ۱۱:۴۱ ق.ظ

یکی، آرامشش رو ته یه فنجون قهوه می‌ریزه ,

یکی با گرمای استکان چای، خودش رو جمع‌و‌جور می‌کنه ،

اون یکی، دود سیگار رو می‌فرسته هوا، شاید دلش سبک‌تر شه.

یکی خیابون‌گرده، تا پاهاش خسته نشن، ذهنش آروم نمی‌گیره.

بعضیا مشت می‌کوبن به کیسه بوکس، انگار بغضاشون رو له می‌کنن .

هر کسی یه نسخه برای زنده موندن داره .

یه راهکار، یه قلقِ شخصی برای دوام آوردن

اما همه‌ش مُسَکنه، همه‌ش راه فرعیه.

اصلِ ماجرا یه چیز دیگه‌ست یکی که باید باشه... و نیست.

همونی که با نبودش،

حتی مشتت رو میزنی به دیوار،

انگار باید دردت رو با درد خالی کنی .

اما اگه باشه...

فقط یه نگاهش کافیه تا هیاهوی دنیا، توی سکوت چشم‌هاش گم بشه.

کافیه باهاش چشم تو چشم بشی

تا از دنیا و متعلقاتش، فارغ شی......

 

و تویی که هیچ مُسَکِنی، جوابگوی نبودنت نیست .

حلال ترین ممنوعه ی من....

دیدنت، منو از برزخ دنیا بیرون می‌کشه

حتی وقتایی که قهری ،

حتی وقتی نگاهم نمی‌کنی......

 

 

۰۴/۰۲/۰۳ موافقین ۰ مخالفین ۰
پژواک

نظرات  (۱)

۰۳ ارديبهشت ۰۴ ، ۱۱:۴۹ 💕 پسر خوب 💕

واااااااااخ چه زیبا

واقعا مرسی که هستی

پاسخ:
🙏

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">