" پژواک " ، " آرام "

با خودم عهد کرده بودم...
در دل شلوغی‌ها گم نشوم،
فقط کارم را بکنم؛
بی‌حرف، بی‌حاشیه، بی‌دل‌دادگی.

اما نشد...
همه‌چیز، هیچِ محض بود.
و ناگهان به خودم آمدم
و دیدم تمامِ من،
«تویی».

نمی‌دانم
"منِ" تاریک درونم را صدا کردی،
یا "منِ" خوبم را بوسیدی.
اما هر چه هست—
در اوجِ رنج،
با تو آرامشی دارم
که از جنس زمین نیست.

آرام و بیصدا... اما قدرتمند

يكشنبه, ۱ ارديبهشت ۱۴۰۴، ۰۷:۲۴ ق.ظ

بعضی حضورها، بی‌صدا میان... نه سلامی، نه قراری

فقط یه گوشه‌ای از دلت رو تسخیر می‌کنن.

با اینکه عقل می‌گه: نباید...

منطق هشدار میده...

شرع نهی میکنه....

یه چیزی توی دلت، یه صدای لجباز و بی‌منطق، چنگ می‌ندازه به قلبت

و می‌گه: باید... باید...

چون " دل" یک جهان دیگه است و چیزی رو درک میکنه که هیچی دیگه درکش نمیکنه

"مثل وقتی که پشت چراغ قرمز، یکباره نگاهت میفته ده متر اونطرف تر و میبینی که یکی داره نگاهت میکنه، اون نگاه رو حس کردی، بدون اینکه براش دلیل منطقی داشته باشی"

دل، فرمول نمی‌خواد پیش‌نیاز نمی‌خواد دل، فقط لمس می‌کنه...

یه نگاه، یه حضور، یه لرزش کوچیک، کافیه تا خودش رو بسپره.

و اون‌وقت دیگه هیچی جلودارش نیست؛ نه منطق، نه ترس، نه حتی آینده.

دل، وقتی بخواد... حتی با هزار تا "نباید"، بازم راه خودش رو می‌ره...

چون دل، همیشه قبل از فکر عاشق میشه.

۰۴/۰۲/۰۱ موافقین ۰ مخالفین ۰
پژواک

نظرات  (۱)

۰۳ ارديبهشت ۰۴ ، ۱۱:۳۵ 💕 پسر خوب 💕

وااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای

امروز روز تولدم این یه هدیه زیباست برای من، این وبلاگو به عنوان هدیه دنبال میکنم و به عنوان هدیه نگهش میدارم، تو رو خدا همیشه پست بذار...

پست از تو نظرش از من

پاسخ:
ممنون🙏

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">