" پژواک " ، " آرام "

با خودم عهد کرده بودم...
در دل شلوغی‌ها گم نشوم،
فقط کارم را بکنم؛
بی‌حرف، بی‌حاشیه، بی‌دل‌دادگی.

اما نشد...
همه‌چیز، هیچِ محض بود.
و ناگهان به خودم آمدم
و دیدم تمامِ من،
«تویی».

نمی‌دانم
"منِ" تاریک درونم را صدا کردی،
یا "منِ" خوبم را بوسیدی.
اما هر چه هست—
در اوجِ رنج،
با تو آرامشی دارم
که از جنس زمین نیست.

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «توانستن» ثبت شده است

همچو عکسِ رخِ مهتاب که افتاده در آب

      در دلم هستی و بینِ من و تو فاصله هاست

 

خلاصه اینکه : همیشه خواستن، به توانستن ختم نمیشه

گاهی میخاهی که بفهمی چقدر ناتوانی در رسیدن

پژواک
۲۱ فروردين ۰۴ ، ۲۲:۴۴ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱ نظر