" پژواک " ، " آرام "

با خودم عهد کرده بودم...
در دل شلوغی‌ها گم نشوم،
فقط کارم را بکنم؛
بی‌حرف، بی‌حاشیه، بی‌دل‌دادگی.

اما نشد...
همه‌چیز، هیچِ محض بود.
و ناگهان به خودم آمدم
و دیدم تمامِ من،
«تویی».

نمی‌دانم
"منِ" تاریک درونم را صدا کردی،
یا "منِ" خوبم را بوسیدی.
اما هر چه هست—
در اوجِ رنج،
با تو آرامشی دارم
که از جنس زمین نیست.

دوباره نیاد گیر بده ، صلوات

يكشنبه, ۲۹ ارديبهشت ۱۴۰۴، ۰۷:۱۰ ب.ظ

مثل حس دیدن غروب آفتاب،

روی یه تپه بلند،

وقتی باد موهاتو بازی می‌ده

و پرستوها توی آسمون پر می‌زنن،

یه حس آروم و عمیق که انگار

دنیا یه لحظه فقط مال توئه.

 

مثل حس بچه‌ای که لباس نو خریده

و شب می‌ذاره زیر بالشتش،

 

مثل حس اولین بار که گنبد امام رضا رو می‌بینی

وقتی میری مشهد،

 

مثل حس وقتی از خواب بد پریدی

و دست مادرت آروم نوازشت می‌کنه،

 

مثل اون همه حسایی که نمی‌شه گفتشون،

فقط باید با دل لمسشون کنی.

 

نشستن بعضی آدما کنار تو و حرف زدن،

حتی اگه موضوعش کار باشه،

 

از همون جنس حس‌هاست؛

همونقدر نرم،

همونقدر شیرین،

همونقدر آروم،

 

که دلت می‌خواد

زمان وایسه

و همون لحظه،

برا همیشه بمونه...

۰۴/۰۲/۲۹ موافقین ۰ مخالفین ۰
پژواک

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">