بعضی چیزا یه مسیر ساده رو خاص میکنن.
مثلاً چرا خیلیا عاشق راه رفتن کنار رودخونهان؟
مگه غیر از خستگی و درد پا چیز دیگهای داره؟
نه...
اما صدای شرشر آب، بوی خنک باد، صدای پرندههایی که اون دور دورا چهچه میزنن...
همیناست که به راه رفتن ارزش میده.
همیناست که خستگی رو قشنگ میکنه.
آدما هم همینطورن.
بعضیا خودشون یه دنیا معنا دارن.
بودنشون، مثل صدای آب کنار راهه.
مثل نسیمی که یهو میاد و خستگی رو از تنت میگیره.
مثل وقتی که پاهای خستهتو میذاری تو آب خنک رودخونه...
بیاونا، همه چی هست...
همه شاید به ظاهر شاد باشن، ولی خودشون ته دلشون میدونن...
یه چیزی همیشه کمه.
یه چیزی که بدونش، زندگی فقط گذر روزاست.
این آدما...
اگه حتی فقط یه روز نباشن،
خندههامونم شارژشون تموم میشه و آلارم خطا میده...
اینا دقیقاً همونان که باید بهشون بگی:
لعنتی نرو...